پنجره مجازی من

دلــنوشته های مــن از همه نـــوع موضـــوع

پنجره مجازی من

دلــنوشته های مــن از همه نـــوع موضـــوع

آخرین نظرات

۷ مطلب با موضوع «نوشته طنز» ثبت شده است

زن و شوهری در حال مشاهده راز بقا بودند...

زن: حالم خیلی گرفته حس میکنم الان این پلنگ آهوی بیچاره رو میگیره و میخوره. مرد: عزیزم این قانون طبیعته پلنگ اگه گشنه باشد باید آهو رو بخوره. زن: یه کاری بکن که اونو نخوره، مرد: تو حالت خوبه، من چکار میتونم بکنم. زن: خوب گوش کن اگه پلنگ آهو رو بخوره به مادرم میگم یه ماه بیاد پیش ما زندگی کنه...

حالا برای ادامه قصه لطفا فیلم رو تماشا کنید: اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۶
فرزاد

مردی در کنار چاه زنی زیبا دید، از او پرسید: مکر زنان چیست؟

زن داد و فریاد کرده و مردم را فراخواند، مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید: چرا چنین می‌کنی؟

من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم، دیدم خانم محترم و زیباروی هستی خواستم از شما سوالی بپرسم.

در این هنگام زن سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت، مرد باتعجب پرسید: چرا چنین کردی؟

زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت: ای مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد، مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند.

دراین هنگام زن خطاب به مرد گفت: این است مکر زنان، اگر اذیتشان کنی تورا می‌کشند و اگر احترامشان کنی خوشبختت می‌کنند.

شیطان که با فرزندش نظاره گر ماجرا بود در حالی که سیگارش را می‌تکاند به فرزندش گفت: خره، یاد بگیر

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۳۳
فرزاد

پت و مت رو می برند جهنم، وسط راه بهشون میگن: بهتون یه آوانس میدیم. میگن چیه؟

میگن اینجا دو نوع جهنم داریم، یکی جهنم ایرانی ها و یکی هم جهنم خارجی ها. پت و مت می پرسن فرقش چیه؟ میگن تو جهنم خارجی ها هفته ای یکبار قیر داغ میریزن توی دهنتون، اما توی جهنم ایرانی ها هر روز!

خلاصه پت میگه من میرم توی جهنم خارجی ها و مت هم میاد توی جهنم ایرانی ها...

چند ماه بعد پت می بینه خیلی جهنم خارجی ها ناجوره! پیش خودش میگه بیچاره مت که هر روز قیر میخوره.

خلاصه میره سراغ مت، می بینه مت با رفیقاش نشستند دارن حال میکنن و خبری هم از قیر داغ نیست!!

پت با تعجب میگه جریان چیه؟؟

میگن بابا اینجا جهنم ایرانی هاست. یه روز قیر نیست، یه روز قیر هست ولی قیف نیست! یه روز هم که دو تاش هست یارو نمیاد سر کار، یه روز هم که همه چی جوره بخشنامه میاد قیر نریزین!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۴۰
فرزاد

آهاااااای خبر دارم خبــــــــــر...

بدو بدو خونه دار و بچه دار زنبیل رو بردار و بیـــــــــار...

بیا که ارزونش کردم...

نفـــتیــه...نفــــــــت...

لیتری 950 تومان!!!

-----------------------------------

{لینک خبر}


پی نوشت: واقعا متاسفم که اوضاع ما روز به روز بدتر میشه و هیچکس نمیخواد درستش کنه.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۳ ، ۱۰:۲۹
فرزاد

شیخی را گفتند: پوست کلفت ترین انسانهای سیاره کدامند؟
شیخ قدرى بیاندیشیدندی سپس بفرمود: اهالی ایران زمین
مریدی بپرسید: از چه رو یا شیخ؟
شیخ بگفتی:
آب نیترات دار
نان جوش شیرین دار
برنج آرسنیک دار
سبزیجات با فاضلاب
میوه ها با کود شیمیایی و سموم دوز بالا
لبنیات با روغن پالم
گوشت تاریخ مصرف گذشته
مرغ هورمونی
آلودگی هوا
پارازیت

پراید

بیکاری

فقر

سقوط هواپیما و قص علی هذا
علی ایحال کماکان زنده اند و می خندند و جوک همی پراکنند.
کرگدن و اسب آبی بودندی تا بحال قمصور شده بودندی!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۳ ، ۱۲:۱۰
فرزاد

گویند که روزی بایزید بسطامی با جمعی از یاران از گرمابه ای بیرون آمده و به مسجد می رفت. دیدند که مردی غریبه با لباسی فاخر در کنجی نشسته و سخت شیون می کند. نام و نشان او پرسیدند، گفت: من مبدع وسیله ای شگفت به نام "لوح جادویی" هستم که اموری خرق عادت از عهده اش همی بر آید. بدو گفتند: پس بهر چه این چنین شیون میکنی؟!

وی موی از سر خود بکند و زاری ها نمود و نیک از جای بشد و سرانجام لب به سخن گشود و چنین پاسخ داد: در سرزمینی که نامش را پارس گویند، این لوح بس گران مایه ی مرا، آلت دست کودکان و خردسالان کرده اند و آن را به بازی گرفته و صرفا از برای تفنن خود بهره برند! حال آنکه در بلاد دیگر به نیکی آن را در امور خود دخیل کنند و منافعی گران از آن برند.

بایزید و یاران بسی افسوس به حال دیار پارس خورده و برای خود جهت سیاهه نمودن سخنان سرور و مرادشان، با دینار بسیار لوح جادویی بگرفتند و استفاده ها بکردند و از برای او همی دعاها نمودند...

تبلت

---------------------------------------------------------------------

پی نوشت: از نوشته های خودم بود :D

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۳ ، ۱۹:۴۸
فرزاد

فواید ازدواج برای آقایان!

.

.

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر

بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید

نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه

بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه

نتیجه اخلاقی : با ادب شدن

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت

بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت

نتیجه اخلاقی : متواضع شدن

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث

بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت

نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن

قبل از ازدواج : رفتن به اماکن تفریحی

بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم

نتیجه اخلاقی : صله رحم

قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره

بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف

نتیجه اخلاقی : آموزش های کاربردی و مفید

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از بابا

بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم

نتیجه اخلاقی : با سخاوت شدن

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر

بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و نان

نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی

بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه

نتیجه اخلاقی : امنیت کامل

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۳ ، ۲۰:۰۰
فرزاد